محمد حنیف متولد ( ۱۳۳۹، بروجرد) رمان نویس و پژوهشگر ادبیات داستانی است، از وی تاکنون ده ها مقاله و چندین کتاب منتشر شده است. محمد حنیف در نوجوانی پس از دوره ای آموزگاری به دانشگاه رفت و سپس کارهایی چون تهیه کنندگی رادیو، پژوهشگری مرکز تحقیقات صدا و سیما و تدریس دانشگاه را تجربه کرد. هرچند آثاری هم در زمینه ادبیات عامه و تاریخ محلی نگاشته، اما تکیه اصلی اش ادبیات داستانی است. او سابقه داوری و عضویت در هیئت علمی جشنواره های متعدد را دارد و مقالاتی نیز در مجلات و همایش های معتبر و علمی فرهنگی داخلی و خارجی ارائه داده است. محمد حنیف در کارنامه ی خود نوشتن ده ها فیلم مستند و داستانی را دارد. وی سال ۱۳۹۱ با عنوان پژوهشگر ارشد از مرکز تحقیقات صدا و سیما بازنشسته شده است.
سریال مستوران براساس رمان مستوران، نوشته محمد حنیف ساخته شده، به بهانه پخش این سریال جذاب، گفتگویی با ایشان انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
گفتن از تاریخ کهن وافسانههایی که درباره آنها منابع چندانی وجود ندارد، کار سادهای نیست. البته این جریان برای شما که سالهاست در این حوزه پژوهش میکنید و مینویسید، فرق میکند. کمی از شکلگیری قصههای کهنی که پایه افسانههای مستوران را شکل می دهد بگویید.
به نام خداوند جان و خرد. ضمن سپاس برای وقتی که در اختیار من قرار دادید. ماجرا از تماس تلفنی آقای عطا پناهی در حدود چهار سال پیش آغاز شد. ایشان ضمن معرفی خودشان و حرفهای که در آن فعالیت میکنند، فرمودند که چند کتاب مرا از جمله رمان کلاه جادویی و مجسمه مسی را خواندهاند، ضمن ابراز لطف نسبت به کتاب مذکور و به ویژه شیوه استفاده از قصههای کهن در آن، فرمودند که قصد دارند سریالی تصویری با مضمون قصههای عامه فارسی بسازند. اولین جلسه که برگزار شد، پی بردم که نویسندههای کتاب های انگیزشی گزافه ننوشتهاند، آقای پناهی نمونهای از آن آدم ها بود. به ویژه که در آن زمان، من در خود فرو رفته و کنج عزلتی گزیده بودم، ارتباط با انسانی پرتحرک، امیدوار، مصمم، باانگیزه، جدی، شاد، بلندپرواز و آرمانگرا و در عین حال مسلط به حوزه کاری خودش، بر من تاثیری عمیق گذاشت. سنگ بنای کار در همان اولین جلسه گذاشته شد؛ ایشان کلیت طرح را بیان کردند و من کوشیدم با استفاده از منابعی که پیشتر خوانده بودم، قصههایی را انتخاب کنم که هم قابلیت نمایشی داشته باشند و هم بتوانند بخشی از یک داستان بلند محسوب شوند و با دیگر قصهها همخوانی داشته باشند.
بعد از تهیه طرح اولیه و ایجاد تغییرات لازم در قصهها و گاه درآمیختن چند قصه با هم و ارتباط دادن آنها با یکدیگر و ایجاد یک خط داستانیِ پیوسته، به جلسات بعدی ما، سرکار خانم ها یارمحمدی و بلبلی و آقای کاظمی اضافه شدند؛ قصهها دوبارهخوانی شد و فرصتی فراهم آمد تا من از دانش این سه بزرگوار نیز در حوزه ضروریات یک اثر نمایشی بهرهها ببرم و البته شور و شوق و خلاقیت و دانش ایشان نیز مرا بیش از پیش با چهره جوانهای پرکار و جدی و با دانش و اهل فن و متواضع آشنا ساخت و البته به آینده امیدوار. تجربههای من در ساختن فضاهای جادویی، یاری گرفتن از الهام و یا بهرهگیری از مطالعات و برخی اوقات نیز بروز خلاقیت، به کار آمده بود یا بهتر است بگویم با دانش ایشان در زمینه رسانه و تصویر درآمیخته و معجونی تازه ساخته بود.
آیا منبع و مرجعی هم در این زمینه داشتید؟
بله! برای نوشتن اولین نسخه قصه مستوران به بیش از پنجاه منبع و ماخذ مراجعه کردیم و از برخی آثار، حکایات، قصهها یا افسانههایی به عاریت گرفتیم؛ اما در مرحله بازآفرینی و در گفتگو با بزرگوارانی که از ایشان یاد شد، متن اولیه تغییرات دیگری پذیرفت؛ چنانچه واقعا نمیدانستیم سهم هر اثر در قصه هر قسمت از سریال چقدر بوده و آیا تخیل من و همکاران اهل فن، چه میزان در خلق قصه مذکور تاثیر داشته است. به هر حال، از بعضی آثار مکتوب همچون «هزار و یک شب»، «هزار و یک روز»، «جوامعالحکایات و لوامعالروایات»، «تاریخ بیهقی» و اغلب آثار ادبی و فرهنگ و ادب عامه مکتوب گذشته، سود جستیم، از بعضی قصههای فولکلوریک مکتوب و همچنین قصههای گردآوری شده در واحد فرهنگ مردم مرکز تحقیقات صدا و سیما (که حاصل زحمات مرحوم انجوی شیرازی و همکاران فرهنگیار او در سراسر کشور بود) نیز بهرهها بردیم. همین طور از دیوان های شعر شاعران معاصر و گذشته و حتی پژوهشهایی در حوزه قصههای عامه. در کنار این منابع و ماخذ کتبی، قصههای ظهر جمعه رادیو نیز یکی از منابع ما بود.
تبدیل داستانها به فیلمنامه به خصوص زمانی که فضای نه چندان آشنایی در آن وجود دارد، دقت خاصی را طلب میکند. شما به عنوان خالق این داستانها چقدر در جریان روند این تبدیل حضور داشتید و چه برآوردی از این اتفاق دارید؟
من خالق این قصهها نبودهام. این آثار متعلق به افراد عموماً گمنامی است که در طول تاریخ، سینه به سینه و نسل به نسل بازگویی و پخته شده و گاه به خامه اهل قلمی بازنویسی و یا بازآفرینی شدهاند و ما امروز آنها را در زمره آثار ادبی میشناسیم. درست است که انتخاب قهرمان ها و ضدقهرمان ها از قصهها و افسانههای مختلف و قرار دادن آنها در مقابل یا در کنار هم و تصور ماجراهای بعدی و افزودن حوادثی تازه بدان، در نهایت به بازآفرینی پارهای از قصهها و افسانههای پایه انجامیده، و مستوران را به روایتی تازه از آثار روایی عامه تبدیل کرده است؛ ولی این آثار متعلق به من و ما نیست.
اینکه چقدر در جریان روند تبدیل قصهها حضور داشتهام؛ پاسخ این است که آقای پناهی ایده کار را میدادند، من مطالبی تهیه میکردم، آقای پناهی مطالب را از منظر قابلیت نمایشی و جذابیت برای مخاطب تلویزیون ارزشیابی میکردند و اولین بازنویسیها در جلسات متعدد با حضور ایشان انجام میشد. سپس سه بزرگوار دیگر (یارمحمدی، بلبلی و کاظمی) به جلسات اضافه شدند. ایشان نیز سطر به سطر قصهها را میخواندند و پیشنهادات و انتقادات خودشان را بیان میکردند که به تقویت اثر میانجامید؛ در نهایت صد و بیست قصه به هم پیوسته تهیه شد. آقای دریالعل به عنوان سرپرست فیلمنامه نویسان و دو کارگردان نیز حذف و اضافاتی روی قصههای اولیه داشتهاند که در نهایت میتوان گفت، هرچند قهرمان ها و ضدقهرمان ها و اغلب اسامی و بعضی حوادث پایهای مثل گم شدن لطفعلی و تضاد میان جهاندخت و لطیفه و صمصام و لیث در متن نهایی ماند، اما بسیاری حوادث تازه نیز بدان افزوده شد. به عنوان مثال شهر طولیا و حوادث مربوط بدان در متن اولیه نبود. در مجموع میتوان چنین نتیجهگیری کرد که آشنایی من با قصههای عامه، سبب شد تا در زمانی اندک، حجم قابل توجهی از قصههای با قابلیت نمایشی فراهم شد و توانستیم با صرف زمان بسیار زیاد و تلاش و پشتکار، به قهرمان ها و ضدقهرمان های این قصهها روح و جلای تازهای ببخشیم.
اما برآورد من از حاصل کار این است که اصل برداشتن چنین قدمی، بسیار نیکوست. در ضربالمثلی افریقایی آمده که؛ بچههایی که قصههای بومی کشور خودشان را نخوانند، بدان کشور تعلق ندارند. در این ضربالمثل به خوبی میتوان نقش قصههای عامه و ادب کهن یک سرزمین را در هویتبخشی و احساس تعلق یک نسل به وطن و زادگاه خویش دریافت.
متاسفانه بچههای امروز شخصیتهای عامه و اسطورهها و قهرمان ها و ضدقهرمان های کرهای و ژاپنی و اروپایی و امریکایی را بهتر از قهرمان ها و اسطورههای فارسی میشناسند. از سویی امیدوارم این اثر (که البته از جمله آثار فاخر و نوع الف تلویزیون است)، آخرین کار در این مایه نباشد. به هر حال برای ایجاد و تقویت ذائقه مخاطب و توجه وی به قصههای عامه مهجور فارسی، زمان لازم است. انتظار میرود که این فرصت به دستاندرکاران چنین آثاری داده شود.
در این سریال سه فیلمنامهنویس حضور دارند، شما با این گروه چقدر تعامل داشتید؟ و این همراهی گروهی را چطور میدانید؟
البته گاه میشد که فیلمنامهنویس ها به پیرنگی فرعی نیاز داشتند و از من میخواستند مطلبی فراهم کنم. که این کار را انجام میدادم. اما بعد از ارائه کار به ایشان، من طبق خواسته خودم، به فصل بعدی پرداختم.
به طور کلی در مواردی که مثل مستوران قرار است از یک مرجع برای شکلگیری فیلمنامه اثری استفاده شود، چه فاکتورها و المانهایی باید در حیطه شکلگیری اثر نهایی در نظر گرفته شود تا این بهرهمندی به صورت اصولی اتفاق بیفتد؟
پاسخ عمیق به این سوال نیز به تحقیق و تفکر و سواد رسانهای وسیعتری نیاز دارد؛ به همین خاطر به این پاسخ کوتاه بسنده میکنم که هرچه از فیلم و سریال کارگردان مولف به سمت اقتباس برویم، بیشتر میتوان به نتیجه کار امیدوار بود.
از تعاملی که در این کار با دیگر عوامل مثل تهیهکننده و کارگردان داشتید، هم میگویید؟
در پاسخ به اولین سوال اشاره کردم که اگر پیگیری و درایت تهیهکننده نبود، من از پیله تنهایی خود بیرون نمیآمدم. پیشتر نیز یکی از مسئولان شبکه دو درخواست مشابهی داشت؛ با وجود اصرار ایشان، تن به همکاری ندادم. هنر آقای پناهی این بود که از تواناییهای من در رماننویسی و به ویژه گاه از خلق اثری بدون طرح اولیه، سود میجستند و این قابلیت را با توانایی و دانش خودشان و سه بزرگوار دیگر درآمیختند. از این نظر، اگر هم قصه اولیهای که من با استفاده از منابع و مآخذ مختلف نوشته بودم، قابل اتکا بود، در روند بحث و گفتگوها رشد کرد و بزرگ شد و اساس اولیه کار اولین نسخههای فیلمنامه قرار گرفت. هرچند دیداری هم با کارگردان های محترم داشتم، اما تعامل با ایشان را فیلمنامهنویسان محترم به عهده گرفتند.
اصلا این تعامل در طول چنین جریانی چقدر باید وجود داشته باشد تا اصالت و پایبندی به داستان اولیه هرچه بهتر حفظ شود؟
طبیعی است که دنیای رمان و فیلم، با وجود اشتراکاتشان، اختلافات و تضاد منافعی هم با یکدیگر دارند. در مرحله اقتباس، اولی باید دست هایش را بالا ببرد و اجازه دهد که دومی پارههای اغلب ادیبانهای که به کار اقتباس نمیآیند حذف کند و حتی گاه شخصیتی را از حیض انتفاع ساقط نموده یا اضافه کند و بدیهی است که وقتی نویسندهای به اقتباس از اثرش رضایت داد، انتظار دارد که در تیتراژ آغازین به میزان پایبندی در اقتباس اشاره شود.
وفادار بودن به داستان اولیهای که اساس فیلمنامه سریالی مثل مستوران میشود، باید در چه حد باشد تا هم شما به عنوان نویسنده و مالک ایده رضایت داشته باشید و هم فیلمنامه بتواند آنطور که باید دراماتیزه شود؟
در پاسخ به سوال قبل به این سوال نیز جواب دادهام.
در این فضا بحث حق مالکیت معنوی مولف هم مطرح است. در پروژه مستوران این جریان را چطور پیش بردید؟
من به عنوان کسی که برای نوشتن طرح اولیه از منابع بسیاری استفاده کرده است، در انتهای قصه اولیه اسامی تمام منابع و مآخذ را درج کردم و حتی اگر اشعاری متفرقه از شاعری امروزی یا متعلق به گذشته، در کار استفاده شده بود، به نام وی اشاره کردهام که قاعدتا در تیتراژ پایانی خواهد آمد.