فیلم منصور تلاش کرده نعل به نعل برمبنای الگوی کلاسیک سینمای قهرمانمحور نوشته شود و فارغ از کیفیت نگارش و ساخت که البته کمایراد نیست، اقدامی مهم در سینمای مملو از فیلمهای بیقهرمان و منفعل و بیفرمول است. هر روز و ماه و سال چند فیلم با این فرمول در سینمای جهان می بینیم؟ بسیار. خوب و بد و متوسط. فرمول اما یکی است.
فیلمهایی که یک شخصیت را معرفی میکنند. مولفههای توانمندی، قدرت اثربخشی و اراده شخصیت را ترسیم میکنند، رگههایی از درونیات و دغدغههای شخصیت را برجسته میکنند تا مخاطب قبولش کند و باشخصیت همراه شود و در ادامه در مسیر حرکت قهرمان موانعی را قرار میدهند که جدی و حلنشدنی هستند، قهرمان اما بر این موانع و مشکلات، برتری پیدا میکند و در نهایت با صرف انرژی و هزینه و آسیب هایی به هدفش میرسد و در مخاطب، نوعی از لذت و کاتارسیس و تخلیه حسی را رقم می زند. بخش عمده این قهرمانها خیالی و بخش دیگریشان واقعی هستند. این همه، فرمولِ بخش بزرگی از فیلمهایی که در طول سال ساخته میشوند و جذابند و مخاطب را همراه و سرگرم میکنند را شکل میدهد.حالا چرا در سینمای ما چنین فیلمهایی یافت نمیشود؟ بحث مفصلی است…
«منصور» به زندگی سرتیپ منصور ستاری پرداخته و تا جایی که اجازه داشته زندگی او را از شعاری بودن دور کرده و به سینما نزدیک. پس قدمی است حداقلی اما ارزشمند برای تصویر کردن یک قهرمان ملی و وطنی حقیقی که در مقابل موانع و کارشکنیها و بد اخلاقیها و مشکلات میایستد، در مقاطعی حتی ناامید میشود، شکست میخورد اما از پا نمینشیند و در نهایت به هدفی که مدنظر داشته است میرسد، پس فیلم منصور فیلمی است که بر اساس فرمول تثبیت شده ی فیلمسازی قهرمان محور، ساخته شده و با همه ایراداتی که در بخش نگارش فیلمنامه و تولید دارد، نشان میدهد که میتوان در سینمای ایران فیلمهای قهرمانمحور هم ساخت.
اما بپردازیم به یکی از همان دلایلی که ساختن چنین فیلمهایی در مورد قهرمانهای ملیمان را نشدنی کرده و گریبانگیر این فیلم هم شده است. کافی است در سینمای ایران دست روی زندگی یک قهرمان برای نگارش فیلمنامه بگذارید. آنجاست که چندین و چند گروه و شورا و نفر و تفکر و گرایش چشم تیز میکنند که اینجور بگو و آنطور بساز، فلان بخش را حذف کن، فلان شخص را برجسته کن، آن بخش را نادیده بگیر، جریان را چنان نشان بده و نتیجه را بهمان تصویر کن و… طبیعتا اولین برداشتی که به ذهن متبادر می شود، این است که درک درست و عمیقی از کارکرد سینمای قهرمانمحور در ساختار فکری و فرهنگی هر اجتماع و حکومتی در بخش بزرگی از تصمیمگیرندگان وجود ندارد.
در واقع به دلیل نگرانیها و سوگیریهای فکری، هدف اولیه یعنی پرداختن به قهرمانهای ملی که دستکم امکان ایجاد حس قدرتمند ملی و ایجاد انسجام فکری و اجتماعی در هر کشوری را فراهم میکند، در هنگام تماشای خروجی کار تا حد زیادی نقض میشود. تأکید جدی این قلم برآن است که عمده دلیل این نقیصه از عدم درک و شناخت دقیق و درست از قابلیتهای ذاتی سینما و اثرات کوتاه، میان مدت و بلند مدت ساخت آثاری از این دست است.
«منصور» فیلم مهمی است چون تلاش کرده براساس فرمول سینمای جریان اصلی هالیوود (و نه لزوما با آن کیفیت) فیلم حاکمیتی بسازد. همین که سینمای حاکمیتی چندسالی است سراغ آن رفته که قاعدهمند و ژانر محور فیلم بسازد را باید به فال نیک گرفت.
اما گویا همچنان ترس و کنترل که آفت نگارش داستان و فیلمنامهنویسی است حتی در دل سینمای حاکمیتی هم برپاست و این دقیقا هدف اصلی را که ترویج تفکرات و نظرات استراتژیک و حاکمیتی است، نقض میکند؛ چرا که اگر بناست جریانسازی صورت گیرد، ابتدا باید به زبان سینما درآید وگرنه از همه خلل و فرجش دستکاری کردن و حذف و درشتگویی عیان میشود.
تنگنظری و ترس و محدودکردن فیلمنامهنویس و کارگردان و مصادره کردن سرنوشت شخصیتهای ملی به نفع یک نیاز یا برداشت مقطعی، باعث فروکاستن ارزش دراماتیک آن قهرمان و فرصتسوزی است، فرصت لذت بردن مخاطب از تماشای یک قهرمان مردمی و ملی روی پرده سینما.
با این همه «منصور» فیلم مهم و جریانسازی است و اگر اجازه داده شود که فیلمهایی با همین فرمول، اما آزادانهتر و با فراغ بال بیشتر نوشته و ساخته شود، همزمان صنعت سینما و جریان کلی مدیریت کشور نفع خواهند برد، دقیقا همان راه و روشی که در سینمای هالیوود و بالیوود و تمام سینماهای بزرگ دنیا ساری و جاری است. مخاطب سینمای هر کشوری قطعا به قهرمان نیاز دارد، هر اجتماع و مردمانش به انسجام فکری و غرور ملی نیاز دارند و البته قهرمانان هرکشور متعلق به تمام مردم آن مرز بوم هستند،همه با هر عقیده و سلیقهای و … .
به قلم: محمدرضا مقدسیان
منبع: فیلیموشات