کارگردانی خوانده و سرش درد میکند برای ساخت کارهای سختی که خارج از آپارتمانها ضبط میشوند. مسعود آبپرور، نویسنده و کارگردانی که در مستوران در چندین قسمت، هدایت کار را عهدهدار شده، میگوید که ترجیحش این است که سراغ ساخت آثاری برود که او را به چالش میکشند نه آثار معمولی وساده. مجموعه چند فصلی «هوش سیاه»، «عملیات 125»، «معما» و… هم نشان از همین علاقه او دارد. آبپرور کارشناسی فیلمنامه و فیلم در بنیاد سینمایی فارابی و تأسیس کارگاه گسترش هنر و طراحی نماهنگهای ایرانی را هم در کارنامه خود دارد.
با او در خصوص سریال مستوران گفتوگو کردیم و از تلخ و شیرین این پروژه گفتیم و شنیدیم.
با بحث سکانداری و هدایت گروه «مستوران» شروع کنیم. مجموعهای که هدایت آن به واسطه تولید سنگینی که دارد کار سادهای نیست. چطور به فضا نزدیک شدید و این جریان را پیش بردید؟
ژانر کار به طور کلی افسانهای-خانوادگی است و برای اینکه در معماری، لباس و سایر جلوههای بصری کار یک توافق نظری وجود داشته باشد، حدود 600 سال پیش در نظر گرفته شده. قدیمی ترین تجربهای که من در زمینه ساخت فضا و زمان داشتم، نماهنگ مرغ سحر بود که در فضای 100 سال پیش میگذشت. یک نماهنگ دیگر هم داشتم که مربوط به موضوع زیارت بود و فضای اساطیری داشت اما بقیه کارهایم همانطور که گفتید، به روز بوده و در زمان حال حاضر میگذشت. به همین دلیل سریال مستوران برای من هم یک تجربه محسوب میشود.
در این بین خیلی از موارد اصلی را خود متن در اختیار میگذارد. همچنین باید یادمان باشد ما در حال سامان دادن به کار تاریخی هستیم که قرار است انسانهای همین امروز، آن را ببینند. اینکه آیینهای را در برابر 600 سال پیش بگذاری و بخواهی هر آنچه که بوده را دقیقأ به تصویر بکشی، نشدنی است. در این بین بحث میزانسن، دیالوگگویی و در کل ساختار اثر به هر ترتیب، تکلفی را به واسطه آن فضا و زمان ایجاد میکند. به همین دلیل ما آن دوران را بازیسازی میکنیم نه عینیسازی.
شما آثاری که تولید عظیم و سخت دارند را کم تجربه نکردید اما، سریال «مستوران» هم به عنوان اثری با این قدمت زمانی، سختیهای خودش را دارد. با این حال به نظر شما ساخت کدام یک دشوارتر است، آثار به روز یا دارای قدمت تاریخی؟ و اصلأ چه تفاوتهایی از نظر سختی کار در تولید این دو زمینه وجود دارد؟
من همیشه به کار سخت، گرایش بیشتری دارم. در واقع کمالگرایی که در من مثل خیلی از کارگردانان هست، باعث میشود به خودمان سخت بگیریم. لذا خیلی دلم میخواهد در هر کاری آن بهترینی که میتوانم را انجام دهم. کار تاریخی ساختن هم عرصهای است که کمتر مورد آزمون قرار گرفته و ماجراهای خودش را دارد. وقتی ما در شرایط شهری با این اندازه از آلودگی صوتی، تصویری و بصری زندگی میکنیم، اینکه تو بتوانی کادرت را از تمام جلوههای تمدن امروزی خالی کنی، صداهای مزاحم که بسیار زیادند و هنگام کار تاریخی بیشتر به چشم میآیند را حذف کنی، واقعأ ساده نیست. اینها بخشی از چالشهاییاند که ساخت این دست آثار نمایشی را دشوارتر میکند. به همین دلیل خوشحال هستم که پای کار سریال مستوران هستم.
متن در ساخت هر اثری جایگاه ویژهای دارد، در این سریال هم گروهی از نویسندگان این ستون را بنا کردهاند. از تعاملی که با این بخش داشتید، میگویید؟
خوشبختانه شاید بر خلاف خیلی از آثاری که ساخته میشود، تعامل با نویسندگان محترم سریال «مستوران» خیلی زیاد بود. ما چه در مورد بخشهای نوشته شده و چه در خصوص قسمتهایی که قرار بود نوشته شوند، با هم خیلی صحبت و تبادل نظر داشتیم و داریم. شخصیتها، ارتباطاتشان و فضایی که وجود دارد، از مواردی است که پیرامونشان صحبتهای زیادی کردهایم. با همه اینها همیشه یک اما و ایکاش در آدم هست که با خودش میگوید اگر اینطور میشد، بهتر بود.
و این «ایکاش» اینجا در کدام بخش بود؟
من کار را خیلی بیشتر دوست میداشتم اگر فیلمنامه آماده بود و ما با متن کامل، کار را شروع میکردیم. بعد هم در ادامه نویسندگان میتوانستند در کنار کار باشند تا با هم فیلمنامه آماده را سکویی برای ایجاد خلاقیتهای جدید کنیم نه اینکه فیلمنامه در بین کار تبدیل به یک چالش شود.
چه چالشی؟
اینکه مثلأ در چند قسمت آخر همچنان دو قسمت پایانی را نداشته باشیم و از عاقبت خیلی از شخصیتها بیخبر باشیم. این خیلی اتفاق خوبی نیست، ای کاش که شرایط تعاملی که در طول کار وجود داشت و دارد، در مسیر تکاملی متن به کار گرفته میشد، یعنی فیلمنامه وجود داشت و در طول ساخت، آن خمیرمایه نوشته شده، زمینه رشد بیشتری را در زمان ساخت پیدا میکرد.
در کنار نویسنده، کارگردان باید با گروههای دیگر هم در ارتباط باشد تا بتواند کار را به خوبی مدیریت کند. از این معاشرت که از گروه لباس تا صدا، صحنه و… را در برمیگیرد، بگویید.
در بخش تصویر ما بیشتر با مدیر گروه تصویربرداری در تعامل هستیم. در کشورهای تراز اول صاحب سینما ما یک مدیر هنری داریم که مجموعه آن چیزی که تماشاگر از نظر بصری مشاهده میکند، تحت رهبری و هدایت او پیش میرود. در گروه ما این جریان مثل یک مجموعه یا هیئت است که تشکیل شده از کارگردان، مدیر فیلمبرداری، طراح صحنه، گریم، لباس، جلوههای ویژه و… . مثلث اصلی این مدیریت هنری، کارگردانی، فیلمبرداری و طراحی صحنه است. در واقع این بخش تقریبأ مسئولیت تحقق فیلمنامه مکتوب را به عهده دارد، اینها باید در کنار هم فضایی را شکل دهند که قصه را تن آن کنند. در مراحل بعدی هم گریم و لباس هم به این مجموعه اضافه میشوند.
جزئیتر، این تعامل به چه شکل است؛ مثلا با گروه فیلمبرداری؟
با مدیر فیلمبرداری اغلب درباره تصمیمات کلانی که قرار است در صحنه رخ دهد، صحبت می کنیم. مثل رنگ بندی، لنزها و اینکه اصلأ چه کیفیت بصری برای کدام صحنه لازم است؟ قابهای قالب و ویژگی آنها و… ابعاد کادر و اینکه چرا فلان ابعاد را انتخاب میکنیم و موارد مختلف این چنینی هم از دیگر موضوعاتیاند که لازم است تا با گروه تصویر دربارهشان صحبت شود.
با گروه صحنه یعنی ضلع دیگر مثلثی که از آن گفتید؛ این تعامل در چه بخشهایی است؟
در این بخش هم طبیعتأ معماری کار، فضاها و رنگبندی آن از مواردیاند که اهمیت ویژهای دارد و باید در نظر گرفت که در هر صحنه چه ویژگیهایی وجود دارد. طراحی کاراکترها، لباسهایشان و هماهنگی بین این رنگ ها هم از موارد دیگری است که باید با توجه به پالت رنگی که در تصویر لحاظ میشود و همه جا مینشیند، اتفاق بیفتد. در این بین نوع مدیریت فیلمبرداری و نورپردازی اهمیت زیادی دارد. مثلا در مجموعه مستوران به خصوص در شبها به واسطه زمان تاریخی که داریم، از نور شمع و مشعل زیاد استفاده شد و مجموعه اینها همان جلوه بصری را میسازد که پیش روی مخاطب قرار میگیرد.
در طول ساخت سریال «مستوران» نکته یا اتفاقی بوده که آن را به کسی که فردا میخواهد سراغ فضای تاریخی، افسانهای برود، پیشنهاد کنید؟
حتمأ اطلاع دارید که من از میانه راه به این طرح اضافه شدم. پیش بینی خودم این است که اگر از ابتدا همراه کار بودم، یک سری از اتفاقات را باید صورت میدادم. مثلأ مراجعه به نقاشیهای ایرانی، تأثیر گرفتن از آنها، استفاده کردن از قاببندیها و کادربندیهایی که در مینیاتورها شاهد هستید. خوشبختانه لباسهایی که طراحی شده بسیار شکیل، ایرانی و چشمنوازند و در کنار این فضا، نور و رنگ فکر میکنم به کمک همکارانم تصاویر مطلوب و چشمنوازی را تقدیم مخاطب میکنیم. تحقیق روی جنبههای ایرانی روایت و تصویر اولین کاری بود که دلم میخواست در این طرح اتفاق بیفتد.
در کنار نقاشیها وتحقیقات که دوست داشتید سراغ آن بروید، منابع یا فضای دیگری بوده که برای ساخت کار از آن ایده بگیرید؟
من مبتنی بر تجربیات دوستانم در این طرح پیش رفتم چون شاید تنها حدود 10 روز برای آماده کردن خودم و پیوستن به این طرح وقت داشتم. در این زمان هم باید از تجربیات خودم و مطالعات و تحقیقاتی که از قبل در بحث فانتزی، اسطوره ها و افسانههای ایرانی داشتم استفاده میکردم. همچنین در جریان این طرح برای حفظ یکدستی کار، قسمتهای قبلی که تولید شده بود را هم بررسی کردم و سعی ام این بود تا خودم را به این طرح برسانم و بتوانم کمکحال دوستان باشم. با همه اینها متأسفانه آن فرصت شایستهای که باعث میشود با دورخیزی به سمت مستوران بروم، برای من اتفاق نیفتاد.
ما مدتهاست که چنین کاری با فضای اسطورهای و افسانهای آن هم در تلویزیون نداشتیم. شما فکر میکنید چقدر جای این قالب خالی بوده و لازم است تا سراغش برویم؟
یکی از مشکلاتی که همیشه در تلویزیون و سینمای ایران وجود دارد، غیبت طراحی ژانر است. یعنی مثلأ ژانرهای اجتماعی و خانوادگی همه فضا را از آن خود کردهاند و گاهی در این بین کارهای حادثهای، جنگی و کمدی هم به چشم میخورد. با این حال آن رنگبندی لازم در سفره رسانه جایش خالی است. من یادم نمیآید که بعد از «سلطان و شبان» کاری با لحن و فضای افسانهای ساخته شود. این در حالی است که برای جذب مخاطب، ما حتمأ به تنوع ژانر نیاز داریم و قالب افسانهای از ژانرهایی است که باید به رسانه برگردد. همچنین افسانه و اسطوره هستند که تخیل را میسازند و اعتقاد من این است که شما وقتی تخیل را بسازید، تفکر هم خودش ساخته خواهد شد. لذا به نظر میآید که افسانه از الزامات و واجباتی است که حتمأ باید در قالب نمایشی به آن توجه شود.
فکر میکنید سریال «مستوران» چقدر میتواند جایش را بین مردم باز کند و قدمی که از آن گفتید را بردارد؟
من فکر میکنم اتفاقی که جایش در رسانه ملی خیلی خالی است، فرهنگسازی است. اینکه شما فیلم یا سریالی را تولید کنید و چندین بار از شبکههای مختلف آن را پخش کنید، اصلأ موجب فرهنگسازی نمیشود. زمانی این اتفاق میافتد که آن کار بین مردم نفوذ کند. یعنی وقتی یک جریان فکری برای تولید مجموعهای ایجاد میشود، در کنار آن مثلأ جلوههایی از اثر را در لوازمالتحریر ببینید، یا ابزار مرتبط با آن تولید شود. در کنار اینها میشود بازی (گیم) برای اثری که فضای خاصی مثل افسانهای دارد ساخته شود. در همین مجموعه ما سیر و مسیری را داریم که قهرمانمان طی میکند تا فرزند گمشدهاش را پیدا کند، این جریان مبتنی بر تفکر شرقی و حتی ایرانی اسلامی است. اینکه میگویند باید مراتبی را طی کنیم تا به کمال برسیم. همه اینها میتواند در قالب یک بازی، مرحلهبندی و عرضه شود. این موارد اتفاقاتیاند که تأثیرات آن مجموعه و مضامینش را ماندگار میکند، بعد هم رفته رفته تبدیل به فرهنگ میشود. با این حال، ما اغلب یک سریال یا اثر را میسازیم و بعد رهایش میکنیم اما سریال «مستوران» به شدت این ظرفیت را دارد که تبدیل به یک اثر ماندگار شود و تا سالها از یادمان نرود.