بعضی از بازیگرها در ذهن ما داستان و فضای مشخصی دارند و به دلیل حضور در یک قالب مشخص، اغلب به همان نقش شناخته میشوند. بیژن بنفشهخواه یکی از این بازیگران است که تا اسمش میآید با وجود چهره جدی و آرامش شاید خیلیها یاد کارهای طنز او میافتند. حالا اما سریال مستوران بهانهای شده که این بازیگر را در قالبی غیر از نقشهایی که تا امروز از او دیدهایم، تماشا کنیم. میشود گفت که این اولین بار است که بنفشهخواه فارغ از طنز نبودن کار، در قالب یک نقش تاریخی در این سریال حاضر شده است. اتفاقی که پیشتر تجربه آن را به این صورت نداشته و همین باعث شده تا با چهرهای کاملا تازه از او مواجه شویم. بنفشهخواه که خودش هم از این اتفاق خرسند است، در گفت و گویی که داشتیم از فراز و فرودهایی که در ایفای این نقش و حضورش در مستوران با آن روبه رو شد، تعریف کرد.
*میتوان گفت که در تلویزیون ما چنین فضایی که سراغ بیشتر از 500 سال قبل برود را نداشتیم و از سوی دیگر شما هم تا به حال در سریال تاریخی حاضر نشده بودید، کمی از شکلگیری این اتفاق بگویید.
من این کار را به خاطر آقای سیدجمال حاتمی پذیرفتم چون ایشان بسیار کاربلد و حرفهای هستند و پیشتر هم با ایشان کار کرده بودم. در مورد برقراری ارتباط با نقش و فضا هم باز به کارگردانی ایشان برمیگردیم چرا که او یکی از بهترین بازیگردان هاست و با نکتهبینی و ریزبینی که داشتند به من برای پیش برد این کار کمک کردند. ما قبل از هر سکانس با ایشان کار میکردیم و اگر اتفاقی در این نقش رخ داده باشد، به خاطر ایشان است.
*برای قابل باور شدن این شخصیت در کنار راهنمایی و تمرینهایی که داشتید، خود قصه و فضا چه قدر به کمکتان آمد؟
به طور کلی قصه برایم جذاب بود و خود نقش هم ابتدا قرار بود 20 جلسه باشد و بعد کشته شود اما به نقش منفی یک تبدیل شد. خود همین نقش منفی بودن کاراکتر در کنار تاریخی بودن کار برایم خیلی جذاب بود. برای این شخصیت نه زنش مهم است نه بچه و نه هیچ چیز دیگر جز پول. همه اینها باعث شد تا با پرداخت این شخصیت به واسطه متن و فضایی که در کار وجود داشت، هر چه بیشتر به آن نزدیک شوم تا برای مخاطب هم قابل باور باشد.
*شما تجربه نقش منفی هم خیلی کم داشتید، درست است؟
بله، قبلا نقش منفی بازی کرده بودم اما کم و آن هم نه به این شکل. مثلا یکی با آقای اردکانی کار کردم که هنوز اکران نشده است. یا چند سکانس در یک سریال قدیمی.
*نقشتان در سریال مستوران حتی رگههای طنز هم ندارد؟
اصلا، چون کل کار هیچ رگه طنزی ندارد و نقش من هم از کل ماجرا مستثنی نیست.
*فکر میکنید نظر مردم و بینندهها در مورد کارهای تاریخی و به خصوص همین سریال «مستوران»، چیست؟
واقعیت این است که زمان کار، خیلی فرقی ندارد و مهم جذاب بودن اثر است. حالا اینکه تاریخی یا روز باشد و کمدی یا جدی یا هر فضای دیگری چندان تعیین کننده نیست و این قصه است که اصل هر مجموعه و اثری را تعیین میکند.
*و به نظر شما «مستوران» در این زمینه میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند؟
این سوال سختی است که باید بگذاریم بیننده دربارهاش صحبت کند. اما به طور کلی در این سریال موضوعات مختلفی از روابط خانوادگی گرفته تا خیر و شر، تقابل خوب و بد، خیانت، رفاقت و… مطرح میشود، مسائلی که تاریخ انقضا ندارد و همیشه به شکلی با آدمها هستند. کاراکتر من هم از ابتدا منفی نبوده و شرایط زندگی از او یک هیولا میسازد. مثلا نقش لیث که کاراکتر مثبت قصه است و حمیدرضا آذرنگ آن را بازی میکند، یکی از ضربههای سخت را ناخواسته به او زده و باعث شده تا او آنقدر هیولا شود.
*نگران انتخاب این نقش و بازتابهای آن نبودید؟ چون اغلب با کارهای مثبت و طنز شما را میشناسند.
این نگرانی بابت انتخاب نقش، سر هر کاری وجود دارد و حالا در این مجموعه بیشتر هم شده است. هنوز هم به بچهها میگویم که شاید بعد از این کار یک دفعه به کما بروم یا از سوی دیگر منفجر شوم و پرمشغله. پیش بینی نتیجه نهایی آن خیلی سخت است و در این مسیر من ابتدا به خاطر اعتمادی که به آقای حاتمی داشتم آن را پذیرفتم و ادامه دادم چون میدانستم که اگر خوب بازی نکرده باشم ایشان میگوید نه، خوب نیست.
*شما به خاطر یک کارگردان، کاری را قبول کردید و به هر دلیلی آن کارگردان تغییر کرده است. چطور میشود خودتان را با این فضا وفق دهید؟
این اتفاق برای یک کار اصلا خوب نیست. صحبت این نیست که کدام کارگردان بهتر است بلکه بحث این است که این تغییر باعث ایجاد دو سبک و دو سلیقه میشود. مثل اینکه یک نقش به دو بازیگر سپرده شود، حالا هر چه قدر هم که شبیه باشند ولی نوع کارشان متفاوت است. ایجاد این هماهنگی هم اتفاق دشواری بود که به هر حال از نظر حرفهای و اخلاقی ناچار بودیم تا به آن تن بدهیم.
*باز هم به تغییر فضای کاری شما برگردیم. چرا بعد از این همه سال چنین اتفاقی رخ داده است؟ خودتان قبلا مایل نبودید یا پیشنهاد نمیشد؟
من خیلی وقت بود که دوست داشتم نقش منفی و جدی بازی کنم. البته در نقد جالبی که خوانده بودم گفته شده بود که چرا فکر میکنید وقتی کمدینها نقش منفی بازی میکنند، حتما میدرخشند؟ شاید اگر بازیگر دیگری آن نقش را بازی میکرد معمولی از آب درمیامد اما چون فلانی کمدین بوده میگویید به به چه نقشی! این نقد البته در مورد همه صدق نمیکند مثلا خود من عاشق بازی جواد عزتی هستم و در کل این تغییر فضا به هیچ کدام از این موارد برنمیگشت. من بازیگری را دوست دارم و دغدغهام کار کمدی هم هست اما برایم فرقی نمیکند که حتما در این فضا یا فضای دیگری باشم. با این حال وقتی کمدینها نقش جدی بازی میکنند بیشتر دیده میشوند چون مردم فکر میکنند که آنها نمی توانند در چنین فضایی نقش بازی کنند. در حالی که بنظرم برعکس این جریان، سختتر است و کسانی که جدی بازی میکنند اگر بخواهند وارد کار کمدی شوند، باید سختی بیشتری را تجربه کنند.
*شما از آن قالب همیشگیتان چطور خارج شدید؟
در ابتدا سخت بود. مثلا سکانس اول کار به رغم میل باطنی من یکی از سختترین سکانسها بود که من گفتم چرا این سکانس را در ابتدا گذاشتید؟ منتها باز هم آقای حاتمی به کمکم آمدند و اگر خوب شده باشد کلی از ماجرا برای ایشان است چون لحظه به لحظه در حس و حالات من را راهنمایی میکردند.
*فکر میکنید الگوبرداری در کارهای تاریخی هم مثل کارهای روز، کمک کننده است؟ مثلا بازیگر برای کارهای تاریخی مختار و این دست آثار را ببیند.
بستگی دارد که از این الگوها چطور استفاده بشود. اگر بخواهد عین آن را کپی کند که نه فایدهای ندارد ولی اینکه آن کار فضای کلی را به آدم القا کند، چرا که نه. این اتفاق میتواند پیش برنده و کمک کننده هم باشد.
*این تیم شامل یک گروه تئاتری با تجربه است، این اتفاق از نظر شما چطور است؟
بدون تعارف اگر بخواهم بگویم در بعضی از موارد خوب و کمک کننده است و در بعضی از موارد آسیبزننده است. همانقدر که کارگردان و فیلمنامه و موارد دیگر در یک گروه مهم است، پارتنر هم خیلی اهمیت دارد. یک پارتنر بد میتواند بازی شما را گاهی عمدی و غیرعمدی خراب کند یا گاهی یک پارتنر خوب میتواند شما را هم بالا بکشد و به جایی که می خواهد برساند. اما در کل بازیگر تئاتری باشد خوب است. شاید آن قدیمترها بود که تئاتریها کمی اگزجره بازی میکردند و اغراق داشتند اما الان تئاتریها خیلی خوب هستند و به نظرم سابقه تئاتری داشتن خیلی خوب است.
*کمی هم از چالشی که در کارهای تاریخی وجود دارد و با آن روبه رو شدید، بگویید.
لباسها و گریمهای سنگین، بخشی از دشواری ها و چالش آثار تاریخی هستند. علاوه بر آنها دیالوگهای ادبی سنگین که باید آنها را به صورت روان و ساده بگویید هم قسمت دیگری از این ماجرا را شکل داده اند. این شرایط در گرما و سرما هر کدام چالشهای خودشان را دارند و باعث میشود که بازیگر اتفاقات و سختیهای زیادی را تجربه کند. مثلا همین گیوهها که مدام پای ما هستند باعث میشود که کمردرد داشته باشیم و موارد کوچک و بزرگ دیگری که هر کدام به شکلی در کار تاثیرگذارند و گریزی از آنها نیست.
*دیالوگها در «مستوران» روانتر از خیلی از فضاهای تاریخی است که آن را دیدهایم، با این حال هنوز وجهه تاریخی گوییشان را تاحدی دارند. شما در این بخش چطور از پس آنها برآمدید؟
دیالوگهای این کار به نسبت خیلی از آثار تاریخی مثل مختار و… عامیانه تر است و این جریانی است که از ابتدا به دنبال آن بودیم. مثلا در روزهای اول به کارگردان هم در مورد بعضی بخشها انتقاد میکردم و میگفتم که این دیالوگ ها سنگین است و مگر شکسپیر است که اینطور باید صحبت کنیم! من خودم بعضی از کلمات را نمیفهمیدم در این شرایط یک خانواده چطور میخواستند پای آن بنشینند و با آن ارتباط برقرار کنند؟ در ادامه آنها مدام اصلاح شدند و الان به نظر من از لحاظ دیالوگ به نسبت قسمتهای اول دیالوگها خیلی روان تر شدهاند.